فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری، نقد و بررسی تخصصی مستند No Other Land 2024
امروز می پردازیم به نقد و بررسی فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری، بولدوزر غرش کنان به خانه نزدیکتر میشد. زن وحشتزده به سرباز التماس کرد: “دخترهایم هنوز توی خونهاند!” اما سرباز بیتفاوت شانه بالا انداخت و گفت: “فرقی نمیکنه.” نگاهش سرد و بیاحساس بود، انگار که به تخریب یک لانه مورچه نگاه میکرد.
“مهم نیست”؛ این جمله کوتاه، سرد و بیرحم، گویی تمام بیتفاوتی جهان را در خود جمع کرده است. این جمله، که در پاسخ به التماس یک مادر برای نجات جان دخترانش بیان میشود، مرز میان انسانیت و بیرحمی را به روشنی نشان میدهد. دیدن چنین بیتفاوتیای، حتی پس از تجربه تمام رنجها و ظلمهایی که بشر متحمل شده است، همچنان تکاندهنده است.
همدلی دیگران
توانایی احساس درد و همدلی با رنج دیگران، چیزی است که ما را از سایر موجودات متمایز میکند و تنها جرقهای است که میتواند امید را در دلهایمان زنده نگه دارد. اگر “مهم نیست” پاسخی باشد به درخواست یک مادر، صرف نظر از هرگونه باور یا هویتی، آنگاه باید گفت که ما از انسانیت فاصلهای بسیار دور گرفتهایم.
این جمله، که در فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری به تصویر کشیده شده، به خوبی بیانگر تراژدی بیعدالتی و ظلمی است که در بسیاری از نقاط جهان رخ میدهد.
در فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری، شاهد صحنههای دلخراشی از تخریب مداوم ماسافر یاتا هستیم؛ مجموعهای از روستاهای واقع در جنوب کرانه باختری. ساکنانی که نسل اندر نسل در این منطقه زندگی میکردهاند، اکنون با تهدید تخلیه و نابودی خانههایشان روبرو هستند.
فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری به کارگردانی مشترک فیلمسازان و روزنامهنگاران اسرائیلی و فلسطینی، روایتی تکاندهنده از مبارزه مردم ماسافر یاتا برای حفظ سرزمین اجدادی خود ارائه میدهد. تبدیل این منطقه به مرکز آموزشی ارتش اسرائیل و ممنوعیت ساخت و ساز، زندگی ساکنان را به جهنمی واقعی تبدیل کرده است.
در یکی از صحنههای تأثیرگذار فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری، یکی از ساکنان به نقل از اجدادش میگوید که خانوادهشان از دهه ۱۸۳۰ در این منطقه سکونت داشتهاند. اما اکنون، حضور آنها در سرزمین خودشان غیرقانونی اعلام شده و خانههایشان به بهانههای مختلف تخریب میشود.
فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری در چه مورد است
مبارزات مردم ماسافر یاتا برای حفظ خانه و کاشانهشان، گاه به تیتر اخبار تبدیل میشود؛ اما متأسفانه این مبارزه طولانی و طاقتفرسا، همچنان ادامه دارد. فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری که درست پیش از اکتبر ۲۰۲۳ به پایان میرسد، با روایتی سرد و بیطرف، این تراژدی انسانی را به تصویر میکشد.
بازل آدرا، در روستای کوچکی به نام ماسافر یاتا در خانوادهای فعال متولد شد. اولین خاطره او از کودکی، دستگیری پدرش در جریان یکی از تظاهرات بود. بازل همچنین به یاد دارد که تونی بلر، نخستوزیر وقت بریتانیا، برای مدت کوتاهی از روستای آنها بازدید کرد. امروز، بازل جوانی تحصیلکرده حقوق است که به جای وکالت، به مستندسازی ویدئویی رویدادهای تلخی که در روستایش رخ میدهد، مشغول است.
نقدی دیگر بخوانید : فیلم تبرئه
او با دوربینش، تخریب خانهها، تردد تانکها و حرکت بولدوزرها را ثبت میکند. بازل با انتشار مداوم این ویدئوها در اینستاگرام، تلاش میکند تا صدای مردم روستایش را به گوش جهانیان برساند. او با شجاعت به سمت سربازان میرود، با آنها درگیر میشود و لحظات تنشآمیز را ضبط میکند. بازل، وارث روح مبارز پدرش است، اما گاهی اوقات در ادامه دادن این مبارزه تردید میکند. او در تاریکی شب، با دوربینش، این واقعیت تلخ را به تصویر میکشد: «وقتی کارمان تمام شد، فیلمبرداری را شروع کردم.» این جمله، بیانگر تلخی و پوچی وضعیتی است که بازل و همروستاییانش در آن گرفتار شدهاند.
بولدوزر غرش میکند و بر خانههای کوچک آوار میشود. کودکان در آغوش مادرانشان به لرزه افتادهاند و زنان با فریادهایشان بر آسمان بلند شدهاند. سربازان بیرحم، بیاعتنا به اشکها و التماسها، خانهها را ویران میکنند، کودکان را از آغوش مادران جدا میکنند و پیرزنان را به زور از خانههایشان بیرون میکشند.
ایلان، با عینکهای آفتابی آینهای و نگاهی سرد و بیرحم، بر این ویرانی نظارت میکند. او نماد ظلم و ستمی است که بر این مردم روا داشته شده است. تانکها با غرشی خوفناک از میان شهر میگذرند و انبوهی از خاک و آوار بر جای میگذارند.
اما در دل این ویرانی، جرقههای امید همچنان میدرخشند. هر شب، زیر پوشش تاریکی، مردم با دستهای خالی و ارادهای پولادین، خانههای ویران شده را بازسازی میکنند. میدانند که این سازهها دوباره ویران خواهند شد، اما امیدشان به آیندهای بهتر، آنها را به مقاومت و ادامه دادن وا میدارد.
فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری روایتگر داستان مقاومت مردمی است که در محاصره ظلم و ستم، همچنان به زندگی و امیدشان پایبندند. فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری، تصویری دردناک و تکاندهنده از جنگ و آوارگی را به تصویر میکشد، اما در عین حال، به ما یادآور میشود که روح انسان، حتی در سختترین شرایط، میتواند شکستناپذیر باشد.
بازل و یووال آبراهام، روزنامهنگار اسرائیلی، دوشادوش هم برای مستندسازی رویدادهای تلخ و ناگوار کار میکنند. یووال، با وجود اینکه هموطن خود را به جرم میداند، تفاوت موقعیتش با بازل را همیشه مدنظر دارد. او از استقبال کم مخاطبان از نوشتههایش ناامید است اما بازل این مسئله را امری عادی و حتی بیفایده میداند. به لطف مقالهای که یووال نوشته، اشغال سرزمین تا هفته آینده ادامه خواهد یافت، اما حمایت همیشگی بازل به او دلگرمی میدهد. با وجود تجربیات متفاوت و شکاف میانشان، هدف مشترکشان آنها را متحد نگه داشته است.
با توجه به اینکه در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم، تمام لحظات زندگی بازل در فیلم ثبت شده است. از کودکی او تا بزرگسالی، همه چیز روایت میشود. پدر پرانرژیاش را میبینیم که در تظاهرات شرکت میکند و آنها را سازماندهی میکند. مستند، گاهی آشفته و گیجکننده است اما در لحظههایی دیگر، آرام و شاعرانه میشود. مثلاً، کودکانی را میبینیم که روی تاب بازی میکنند، درست قبل از اینکه زمین بازیشان تخریب شود. یا پمپ بنزین پدر بازل که مانند یک واحه کوچک در دل تاریکی میدرخشد. این پمپ بنزین، تنها پمپ بنزین اطراف است و مکانی است برای تجمع، ارتباط و استراحت.
در دل شب، در روستایی محروم، صدای گلولهای سکوت را میشکند. مرد جوانی که برای حفظ تنها منبع برق روستا، ژنراتور، تلاش میکرد، به شدت زخمی میشود. گلوله به نخاعش اصابت میکند و او را از گردن به پایین فلج میکند. در عمق یک غار تاریک، مادرش که تنها پناهگاه اوست، با دستان لرزان به پرستاری از پسر معلولش میپردازد. دور از دسترس پزشکان، در میان محاصرهای بیامان، امید به زندگی برایشان رو به افول میرود.
روزنامهنگارانی که به روستا میآیند، با دوربینهایشان صحنههای دردناک و تلخ زندگی این خانواده را ثبت میکنند. پسر جوان با چشمانی اشکآلود و سر تکان دادن، ناتوانی خود را فریاد میزند. اما پس از گرفتن چند عکس، خبرنگاران سوار بر خودروهایشان میشوند و روستا را ترک میکنند، گویی که این تراژدی تنها یک خبر زودگذر است.
آزار و شکنجه همچنان ادامه دارد. نیروهای اشغالگر با بستن تنها منبع آب روستا، زندگی را برای اهالی غیرممکن میکنند. روزی، سربازان با ریختن سیمان در چاه تنها، آخرین امید به زندگی را از دل مردم میربایند.
کلمه غیرقابل دفاع تنها جواب است
فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری در شرایطی فاجعهبار ساخته شده است و پرسشهای دردناکی را مطرح میکند. از پاییز گذشته تاکنون، چه بر سر مردمی که در این مستند به تصویر کشیده شدهاند آمده است؟ کودکانی که در خیابانها میدوند و التماس میکنند به مدرسه بروند، با بازیهای ساده تلفن همراهشان سرگرم میشوند، حالا در چه وضعیتی به سر میبرند؟ همه آنها، بدون استثناء. فیلم “مرز سبز” آگنیشکا هولند که بحران پناهجویان در مرز جنگلی بلاروس و لهستان را به تصویر میکشد، یکی از تکاندهندهترین و مهمترین فیلمهای سال است. فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری نیز با همان فوریت، یأس و خشم در کنار آن میایستد.
در اکتبر ۲۰۲۳، شاعر فلسطینی برجسته، مصعب ابوطها، همراه خانوادهاش از خانهشان در بیت لاهیا گریخت و در تلاش برای ترک نوار غزه توسط ارتش اسرائیل بازداشت شد. ابوطها که پیش از این کتاب شعری را منتشر کرده و چهره شناختهشدهای در عرصه فرهنگ و ادبیات فلسطین بود، کتابخانهای انگلیسیزبان به نام ادوارد سعید را در بیت لاهیا تأسیس کرده بود که متأسفانه اکنون ویران شده است.
شاید به دلیل جایگاه اجتماعی و تأثیرگذاریاش، ابوطها آزاد شد و ابتدا به مصر و سپس به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد. در اواسط مهرماه ۲۰۲۳، دومین مجموعه شعر او با عنوان “جنگل هیاهو” منتشر شد که با تصاویر زنده و سوگوارانهای از واقعیتهای تلخ فلسطین همراه است. اشعار ابوطها، بهویژه ستون “نامهای از غزه” او در مجله نیویورکر، به دلیل عمق احساسات و روایت صادقانه از زندگی در زیر اشغال، خواندنی و تأثیرگذار است.
فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری با الهام از زندگی و اشعار مصعب ابوطها، به ویژه شعر “ابیت”، به بررسی موضوعات هویت، وطن، و مبارزه برای بقا در شرایط اشغال میپردازد. فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری که با پایانبندی تاثیرگذاری همراه است، یادآور رنج و مقاومت مردم فلسطین است.
داستان مصعب ابوطها و فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری نشان از اهمیت هنر و ادبیات در بیان دردها و امیدهای مردم فلسطین دارد. آثار ابوطها و فیلمهای مشابه، به جهان نشان میدهند که علیرغم همه سختیها، روح مقاومت و امید در دل مردم فلسطین همچنان زنده است.
فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری فریادی است بر سکوت فراموششدگان. فیلم مستند هیچ سرزمین دیگری نه تنها به ما نشان میدهد که چه میگذرد، بلکه ما را به عمق رنجها میکشاند. تماشای این رنجها کافی نیست؛ باید حضورمان را در کنار دردمندان احساس کنیم. بیتفاوت بودن، بزرگترین ظلم به آنهاست.