
فیلم کوئیر، نقد و بررسی تخصصی فیلم Queer 2024
امروز فیلم کوئیر را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم. فیلمهای برتر لوکا گوادانینو، مانند «من عشق هستم»، «مرا به نام خودت صدا کن» و «چلنجرز»، همگی به نوعی به موضوع عشق و وابستگیهای آن میپردازند. بنابراین، جای تعجب نیست که رمان «کوئیر» نوشتهی ویلیام اس. باروز، با محوریت شخصیتی که در جستجوی عشق دچار نوعی اعتیاد میشود و با مشکلات و تردیدهای ناشی از آن دست و پنجه نرم میکند، برای گوادانینو جذاب بوده باشد. این اقتباس، نه تنها داستان باروز را به تصویر میکشد، بلکه به نوعی گفتگویی بین دنیای داستانی باروز و دغدغههای همیشگی گوادانینو در آثارش ایجاد میکند.
چرا فیلم کوئیر
اون بیشتر وقتش رو به گشت و گذار و نوشیدن و رابطههای جنسی کوتاه با مردهای دیگه میگذرونه. این یه جورایی روال معمول زندگیشه؛ دائم عرق میریزه و مینوشه و ته دلش دنبال یه آدم خاص میگرده.
وقتی ویلیام با یوجین آلرتون (با بازی درو استارکی) آشنا میشه، حس میکنه یه نفر رو پیدا کرده که باهاش یه جور خاصی ارتباط داره. قبلاً هم مردهای دیگهای تو زندگیش بودن، ولی رابطهاش با اونا هیچوقت جدی نبوده. اما ویلیام تو یوجین یه چیز متفاوت میبینه. یه جا تو فیلم کوئیر، ویلیام که خیلی هم پرحرفه، به یوجین میگه: «میخوام بدون اینکه حرف بزنم، با تو حرف بزنم.» این جمله خیلی قشنگ نشون میده که این مرد چقدر دنبال عشقه، با اینکه خیلی وقتا زیادی تلاش میکنه که بقیه ازش خوششون بیاد.
همونطور که لی بیشتر به آلرتون وابسته میشه، کاملاً مشخصه که این حس از طرف آلرتون به همون اندازه نیست. یه وقتایی آلرتون به لی جذب میشه و ازش تعریف میکنه، ولی یه وقتای دیگه رفتاری کاملاً سرد و غریبه باهاش داره که لی رو خیلی ناامید میکنه. عادت لی به مشروب خوردن و اعتیادش به هروئین هم اوضاع رو بدتر میکنه و خیلی وقتا اونو به یه آدم بیخیال و بهم ریخته تبدیل میکنه که آلرتون دوست نداره باهاش باشه.
لی، آرزوش برای پیدا کردن یه ماده مخدر به اسم “یاژ” رو با آلرتون در میون میذاره؛ یه چیزی که طبق چیزایی که خونده، به کسی که مصرفش میکنه، قدرت تلهپاتی میده. اولش این فقط یه کنجکاوی ساده به نظر میاد، ولی وقتی تغییر و تحول این رابطه پر از بالا و پایین رو تو فیلم کوئیر میبینیم، میفهمیم که دلیل علاقه لی به یاژ اینه که فکر میکنه این ماده بهش کمک میکنه افکار مردی که عاشقش شده رو بخونه؛ یه رازی که هر چقدر هم تلاش میکنه، نمیتونه بفهمه.
در چارچوب کارهای لوکا گوادانینو
رویکرد گوادانینو به این رمان گاهی اوقات سهلانگارانه است و صحنههای زیادی را صرف میکند که در آن کریگ صرفاً بیشتر مست میشود و با حرکت آهسته در مکزیکوسیتی پرسه میزند، جایی که میتوانیم گرمای طاقتفرسا را روی او احساس کنیم. فیلم کوئیر همچنین از موسیقی متن عمدتاً ناهماهنگ با زمان استفاده میکند و همانطور که لی در زندگی خود سرگردان است، بر روی آهنگهایی از نیروانا و پرینس تنظیم میشود که کاملاً احساسات او را در آن زمان، علیرغم عدم وجود این آهنگها برای چندین دهه بعد، در بر میگیرد.
حتما بخوانید : فیلم کابوس نورلند پیتر پن
این امر به ویژه در تیتراژ ابتدایی مؤثر است، که در آن یک کاور آرام از آهنگ “All Apologies” نیروانا، روش مناسبی را برای معرفی شخصیت لی قبل از ظاهر شدن او پیدا میکند. گوادانینو بار دیگر برای موسیقی با ترنت رزنور و آتیکوس راس همکاری کرده است و مانند Challengers، این دو نفر لحن و حال و هوای مناسب را برای مطابقت با داستان گوادانینو در هر موقعیتی پیدا میکنند. برای بخش زیادی از قسمت اول فیلم کوئیر، فیلم گوادانینو حال و هوای خاص خود را ایجاد میکند و حتی اگر اتفاق خاصی نمیافتد، از طریق نحوه برخورد گوادانینو با این لحن، تماشای آن صرف نظر از هر چیز دیگری جذاب است.
چیزی که فیلم کوئیر را نه تنها به دلیل پرداختن به موضوع اعتیاد به عشق (که در دیگر ساختههای گوادانینو نیز مشهود است) به اثری مناسب برای اقتباس توسط او تبدیل میکند، بلکه بررسی آن در پرتو سایر آثارش نیز حائز اهمیت است. گوادانینو توضیح داده که چگونه دیالوگی از فیلم «A Bigger Splash» (۲۰۱۵) بر شکلگیری مضامین فیلم کوئیر تأثیرگذار بوده است. فیلم کوئیر با کاوش در ژانر وحشت جسمانی و سوررئالیسم به سبکی مشابه آثار لوئیس بونوئل و دیوید لینچ، نشان میدهد که این کارگردان همچنان به بهرهگیری از المانهای ترسناک به شکلی بسیار گزندهتر و شدیدتر از فیلمهای «Bones and All» و «Suspiria» میپردازد.
با این حال، شاید مقایسهی وسوسهانگیزتر در اثر گوادانینو در فیلم «مرا با نامت صدا کن» دیده شود. علاوه بر اینکه آن فیلم صریحترین نمایش عشق کوییر از سوی گوادانینو است، فیلم کوئیر همچنین به نوعی واکنشی به شیوهی فیلمبرداری صحنههای رابطهی جنسی در آن فیلم به حساب میآید.
برای نمونه، در «مرا با نامت صدا کن»، هنگام انتشار فیلم، بحثهای بسیاری در مورد این موضوع درگرفت که او تصمیم گرفت صحنههای رابطهی جنسی را نشان ندهد و در عوض، دوربین را به سمت پنجرهای در همان حوالی میبرد تا به آنها خلوت ببخشد. در اینجا، گوادانینو شیوهای مشابه را در مورد صحنههای رابطهی جنسی لی به کار میگیرد، اما دوباره به شخصیتهایمان در بستر بازمیگردد و آنها را مشغول کارهایی مییابد که با در نظر گرفتن نحوهی برخورد او با چنین صحنههایی در آثار پیشین، هم واقعی و هم تا حدی غیرمنتظره به نظر میرسند.
دنیل کریگ و ادامه مسیر
فیلم کوئیر به خاطر حضور دو بازیگر اصلی و همچنین مجموعهی بینظیر شخصیتهای مکمل که دنیای گوادانینو را پر و بال میدهند، به زیبایی شکل گرفته است. کریگ بار دیگر به عنوان یک بازیگر، انتخابهای جسورانه و هیجانانگیزی انجام میدهد و لی شاید غیرمنتظرهترین نقش او تا به امروز باشد. کریگ، لی را به عنوان شخصیتی برونگرا با اندوهی عمیق در درونش به تصویر میکشد که به دنبال عشق است اما در عین حال تلاش میکند تا رنج خود را نشان ندهد. این نقشی جسورانه است که نه تنها کریگ را به گونهای که قبلاً ندیدهایم به چالش میکشد، بلکه استعدادهای بیکران او را نیز به نمایش میگذارد.
در حالی که لسلی برونگرا است، یوجینِ استارکی شخصیتی پیچیده است که به سختی میتوان به احساساتش پی برد و همین امر اغلب لی را در مورد نحوهی رفتار با او دچار تردید میکند. علیرغم ظاهر سرد یوجین، ما همچنین سرخوردگیهایی را که او احساس میکند، نه فقط نسبت به لی، بلکه در ناتوانیاش در آشکار کردن هویت خود برای عموم مردم، میبینیم. این پویایی، بهترین لحظات Queer را رقم میزند و یک داستان عاشقانهی فوقالعاده خلق میکند که در مسیرهای غیرمنتظره پیش نمیرود.
یه نکته جالب اینه که جیسون شوارتزمن، با اینکه نقش کوتاهی تو فیلم کوئیر داره، ولی هر وقت به عنوان «جو»، دوستِ اجتماعیترِ «لی» ظاهر میشه، خیلی خوب و جذابه. انگار تنها چیزی که براش مهمه، مسائل جنسیه. لزلی منویل هم آخرای فیلم کوئیر، نقش «دکتر کاتر» رو خیلی عالی بازی میکنه. بعد از دیدن اون نقشهای جدی و سنگین ازش، دیدنش تو یه همچین نقش بیپروا و جسورانهای خیلی کیف میده و معلومه که کارگردان، گوادانینو، حسابی از اینجور شخصیتهای عجیب و غریب تو داستانش لذت برده.
فیلمنامه «کوئیر» رو جاستین کوریتزکس، نویسنده فیلم «چلنجرز»، نوشته و داستان رو حتی از خود کتاب اصلی هم فراتر برده و به یه چیزی به اسم «یاژ» میپردازه. همین جاست که فیلم نسبت به کتاب، یه جورایی آوانگاردتر میشه و گوادانینو و کوریتزکس ما رو میبرن به یه دنیای پر از وحشتهای نمادین و چیزهای عجیب و غریب.
به نظر میرسه که فیلمنامه تا اینجا فقط میخواسته بیهدف بودن «لی» رو به عنوان یه مرد کوییر نشون بده، ولی تو این بخش آخر، کوریتزکس حسابی از فرصت استفاده میکنه و با نشون دادن تصاویر ناراحتکننده و تمرکز روی نمادها، هر کاری از دستش برمیاد انجام میده. به خصوص آخرای فیلم، این بخش یه کم از بقیه داستان جدا به نظر میرسه و یه جور پایان جدید رو رقم میزنه.
ولی با این حال، اگه گوادانینو و کوریتزکس تونسته باشن تو دو سوم اول فیلم، شما رو با ریتم آروم و اکتشافی فیلم همراه کنن، این بخش پایانی احتمالاً با ایدهها و تصاویر جذابش، شما رو میخکوب میکنه.
در کل، فیلم «کوئیر» نه تنها یه اقتباس جسورانه، بلکه یه کار خیلی خوب تو کارنامه گوادانینو به حساب میاد و فرصتی برای درخشش دنیل کریگ فراهم میکنه. شاید فیلم کوئیر با سلیقه همه جور نباشه، مخصوصاً اون بخش پایانی که خیلی هیجانانگیزه، ولی روش خاص گوادانینو تو ترکیب چیزهای مختلف و خلق یه داستان جدید از رمان باروز، جایگاهش رو به عنوان یکی از فیلمسازهای مهم این دوره، محکمتر میکنه.
قسمتی که الرتون گقت من کوییر نیستم بی بدنم ینی ا ینکه علاقه به ادامه رابطه نداشت
و میترسید که به عنوان کوییر شناخته بشه
سکانس اخری که سورئال بود و به سر الرتون شلیک کرد در واقع داشت کشته شدن زنشو نشون میداد که لی کشته بودش با همون تفنگ برا همینم نقل مکان کرده بود دلیل نقل مکانش به خاطر هروئین نبوود که تو کشورای دیگ مجازه
شخصیت لی زیادی تلاش کرد یوجین و هرجور شده به دست بیاره با منفعت هایی که یوجین دنبالش بود:(
یوجینن دنبال لذت زود گذر بود
ولی لی هرکاری کرد که بتونه باهاش ارتباط برقرار کنه که اونو مال خودش کنه نتونسستت
زیادی عشقی که نسبت به یوجین داشت قشنگ و یه طرفه بود
صحنه های مدیوم شات خدا بود
تکنیک فیلمبرداریا ا همه خارق العاده بودن
بازی دنیل و درو یه جوری فوق العاده و قشنگ بود ادمو تسخیر صحنه ها میکرد که با مکان ها تطبیق شده بود
حقیقتا صحنه اخر بشدت احساسیم کرد:)
لی همیشه در انتظار یوجین بود
درسته پس ذهنش کشتش ولی بهش معتاد بود:)