فیلم تله، نقد و بررسی تخصصی فیلم Trap 2024
امروز میپردازیم به نقد فیلم تله، در سالن تاریک سینما، تریلری مرموز و نویدبخش بر پرده نقش میبندد. هیجان در میان تماشاگران ساکت حاکم است؛ همگی مشتاقند تا شاهد خلق جدیدی از یک ذهن خلاق باشند. اما وقتی نام کارگردان بر صفحه درخشید، واکنشها متفاوت بود: “ام. نایت شیامالان”.
نامی که زمانی مترادف با نوآوری و پیچشهای داستانی غیرمنتظره بود، حالا با نوساناتی همراه شده است. در اوایل قرن بیست و یکم، شیامالان با آثاری چون “حس ششم” و “نشکنناپذیر” به عنوان وارث تاج و تخت هیچکاک شناخته میشد. فیلمهای او با ایدههای بدیع و پایانهای شگفتانگیز، مخاطبان را به وجد میآوردند. اما پس از مدتی، این درخشش اولیه جای خود را به آثاری با نقدهای متناقض داد.
با فیلمهایی چون “The Happening” و “The Last Airbender”، شیامالان به نمادی از بلندپروازیهای شکستخورده تبدیل شد. سقوط او از قله موفقیت، بسیاری را شگفتزده کرد. حالا با “Trap”، جدیدترین ساختهی او، پرسش اصلی این است: آیا شیامالان میتواند به روزهای اوج خود بازگردد و بار دیگر مخاطبان را غافلگیر کند؟ یا این فیلم نیز به جمع آثار کمتر موفق او خواهد پیوست؟
در دهه گذشته، آثار م. نایت شیامالان به تعادلی میان آثار تحسین شده اولیه و انتقادات بعدی دست یافتهاند. با بازگشت قدرتمندانهاش در سال ۲۰۱۵ با فیلم «بازدید»، شیامالان ایدههای نوآورانهای را به تصویر کشید که متأسفانه به دلیل برخی انتخابهای نامتعارف و موقعیتهای کمیک، نتوانستند به پتانسیل کامل خود برسند. فیلمهای «اسپلیت» و «در کلبه را بزن» نوید بازگشت شیامالان به دوران اوج خود را دادند، هرچند به آن سطح نرسیدند. در مقابل، فیلمهای «شیشه» و «پیرمرد» پس از شروع امیدوارکننده، به سرعت رو به افول گذاشتند.
اکنون با فیلم تله، آخرین ساخته شیامالان، شاهد تکرار الگوی آثار اخیر او هستیم. این فیلم، در حالی که گاه درخشش کارگردان را به نمایش میگذارد، در نهایت به یک پروژه ناکامل تبدیل شده است. به جای ایجاد هیجان و جلب توجه مخاطبان، فیلم تله نام شیامالان را با پروژهای مرتبط میکند که بیشتر به یک شانه بالا انداختن بیتفاوت میانجامد.
درباره فیلم تله چی میدونی؟
در اولین برخورد با کوپر، مردی سربه هوا اما مهربان، وی را در حال همراهی دختر نوجوانش، رایلی، به کنسرتی پرهیجان میبینیم. این کنسرت که قرار است توسط خواننده جوان و محبوبی به نام لیدی ریون برگزار میشود، به عنوان پاداشی برای نمرات عالی رایلی در نظر گرفته شده است. با این حال، فضای شادی که قرار است این کنسرت به ارمغان بیاورد، به سرعت با حضور سنگین نیروهای پلیس در اطراف استادیوم فیلادلفیا تحتالشعاع قرار میگیرد. این حضور غیرمنتظره، به ویژه برای کنسرتی که عمدتاً مخاطبان نوجوان دارد، تعجب کوپر را برمیانگیزد. او به تدریج متوجه میشود که این کنسرت، برخلاف ظاهر بیگناهش، به عنوان تلهای برای اهداف نامعلومی طراحی شده است.
در فیلم تله، پلیس به شدت در پی دستگیری قاتل سریالی معروف به “قصاب” است. اطلاعات حیاتی درباره این جنایتکار خطرناک قرار است در طول یک کنسرت بزرگ فاش شود. عملیات گستردهای تحت رهبری دکتر گرانت (با بازی هیلی میلز) در اطراف استادیوم برقرار شده و هیچ راه فراری برای حضار وجود ندارد مگر با همکاری پلیس.
اما شیامالان با یک پیچش داستانی غیرمنتظره، از همان ابتدا همه چیز را بر هم میزند. ما متوجه میشویم که خود کوپر، یکی از حضار کنسرت، در واقع قصاب است. حالا او باید راهی برای فرار از استادیوم پیدا کند، بدون اینکه هویتش فاش شود. این بخش تنها آغاز ماجراجویی هیجانانگیزی است که در ادامه فیلم رخ میدهد.
انتخاب های بدرد نخور
شامالان بار دیگر با “Trap” اثری پر پیچ و خم و شگفتانگیز خلق کرده است. با این حال، فیلمنامه با انتخابهای غیرمنتظره و تصمیماتی که بیشتر به کمدی شبیه هستند تا درام، نقاط ضعف خود را نمایان میکند. برای مثال، به دست آوردن آسان ابزار و اطلاعات توسط شخصیت اصلی، کوپر، سؤالاتی را درباره باورپذیری روایت ایجاد میکند. در حالی که کوپر به عنوان یک ذهن جنایی زیرک معرفی میشود، اقدامات احمقانه او، مانند تلاش برای ورود به منطقه حفاظتی کنسرت، با این تصویر متناقض است. عملکرد هارتنت به خوبی عمق شخصیت کوپر را در لحظات آرام و محاسباتی نشان میدهد، اما دیالوگها نتوانستهاند این عمق را به خوبی منتقل کنند.
نقدی دیگر بخوانید : فیلم هیولای شما
هارتنت با اشتیاق تمام در نقش خود فرو میرود و این امر کاملاً مشهود است. شخصیت کوپر با زندگی دوگانهای که دارد، پیچیدگی خاصی را به داستان میافزاید. درخشش بازی هارتنت زمانی به اوج خود میرسد که شاهد تقابل این دو شخصیت درونی او هستیم، در حالی که تلاش میکند ظاهری آرام در برابر دخترش حفظ کند. این دگرگونی لحظهای هویتها، به ما امکان میدهد تا در هر صحنه، چالشهای این شخصیت را از نزدیک لمس کنیم.
فاصلهای عمیق میان مخاطب و روایت
فیلم تله علیرغم پتانسیل بالای روایی، در اجرای برخی عناصر دچار چالشهایی شده است. رفتارهای غیرعادی و اغراقآمیز شخصیتها، بهویژه در صحنههای جمعی، به جای ایجاد همذاتپذیری، فاصلهای عمیق میان مخاطب و روایت ایجاد میکند. در جهانی که قرار است در آستانهی فروپاشی باشد، فقدان حس فوریت و اضطراب محسوسی که باید مخاطب را درگیر کند، به شدت به چشم میآید.
شیامالان، کارگردان، در برخی لحظات توانسته با استفاده از تکنیکهای بصری قدرتمند مانند کلوزآپهای دقیق و بهرهگیری از قاببندیهای چشمنواز، اتمسفر خاصی را خلق کند. این لحظات، بهویژه در صحنههایی که کوپر با رویدادهای غیرمنتظره روبهرو میشود، نویدبخش یک تجربه سینمایی عمیقتر هستند. با این حال، این لحظات درخشان به اندازه کافی تکرار نمیشوند و در دریایی از صحنههای کلیشهای و پیشبینیپذیر غرق میشوند.
بدون لو دادن پایان، فیلم تله در نقطهای عطف دراماتیک، تحولی قابل توجه مییابد. اینجاست که شاهد بازگشت شیامالان به ریشههای آثار اولیهاش هستیم؛ فضایی بسته و تنشآلود که یادآور آثار کلاسیک اوست. سالکا، که حضورش در ابتدا بیشتر نمایشی بود، در این بخش با بازی قابل قبولی خود، به فیلم عمق میبخشد. این تغییر رویه، مقایسههای فیلم با آثار هیچکاک را که پس از موفقیت “حس ششم” کمرنگ شده بود، مجدداً زنده میکند.
بیننده در این بخش، اتمسفر سنگین و پرتنشی را تجربه میکند که فیلمساز در تلاش برای ایجاد آن بوده است. گویی بخشهای پیشین فیلم تله، مقدمهای برای این اوج دراماتیک بودهاند. با این حال، شیامالان همچون آثار پیشینش، با تصمیمگیریهای غیرمنتظره و گاه طنزآمیز، تعلیق ایجاد شده را تضعیف میکند. فیلم تله با وجود شروع امیدوارکننده، در پایان نتوانست به پتانسیل کامل خود دست یابد.
فیلم تله، همچون شخصیت کوپر، همواره حسی از ناتمام ماندن را القا میکند. گویی پازلی است که قطعاتش به درستی کنار هم قرار نگرفتهاند. فیلم تله فاقد آن تنش و ترس لازم برای ایجاد هیجانی پایدار است و هرگاه به نظر میرسد بر لبهی اوج روایی قرار میگیرد، شیامالان مسیر داستان را به سمت دیگری هدایت میکند. از کارگردانی که زمانی توانست با بازی ساموئل ال. جکسون یا خلق موجودات بیگانه در جشن تولد کودکی، تجربهای آزاردهنده و ماندگار را برای مخاطب رقم بزند، اکنون شاهد تلاش ناموفقی برای تبدیل یک قاتل زنجیرهای به یک شخصیت جذاب هستیم.
اگرچه فیلم تله بدترین ساختهی شیامالان نیست و لحظات قابل توجهی نیز دارد، اما دیدن سایهای از آن کارگردان پرآوازه، ناامیدی را دوچندان میکند. بزرگترین پیچش در این مرحله از کارنامهی شیامالان، ناتوانی او در بهرهگیری از همان ابزارهایی است که زمانی وی را به فیلمسازی نویدبخش تبدیل کرده بود.