انیمیشن قطعه به قطعه، نقد و بررسی تخصصی فیلم Piece by Piece 2024
تلفیق جذاب انیمیشن لگو، موسیقی، مستند و بیوگرافی در انیمیشن قطعه به قطعه ایدهای فوقالعاده است. قطعه محبوب “Happy” که از فارل ویلیامز، این هنرمند چندوجهی، شنیدیم، به خوبی نشان میدهد که زندگی او چه پتانسیل بالایی برای روایت بصری دارد. موسیقی پرانرژی و سبک خاص ویلیامز که ترکیبی از روح و هیجان است، نیز با این قالب انیمیشنی همخوانی بیشتری دارد تا یک روایت زنده. با این حال، به نظر میرسد در کارگردانی مورگان نویل، عمق و ویژگیهای منحصر به فرد زندگی فارل ویلیامز به خوبی به تصویر کشیده نشده است.
داستان انیمیشن
نویل در سراسر انیمیشن قطعه به قطعه، به شیوهی روایت بصری مستندهای پشت صحنه متوسل میشود. آغاز انیمیشن قطعه به قطعه، با وامگیری از زیباییشناسی این سبک، ما را به دنیای لگویی فارل میبرد؛ جایی که یک دوربین، فارل لگویی را در حال ورود به خانهاش دنبال میکند. فارل لگویی (با صدای خود فارل) از همسرش، هلن، میخواهد تا بچهها را آرام کند تا بتواند مصاحبه کند.
سپس، فارل و دوربین به اتاقی جداگانه میروند که دو صندلی دارد؛ یکی برای فارل و دیگری برای نسخه لگویی او. در اینجاست که فیلمساز، از فارل میخواهد داستان زندگیاش را تعریف کند. این درخواست، تخیل فارل را برمیانگیزد و او خود را به شکل یک موجود دریایی تصور میکند که به سوی نپتون، خدای دریا، شنا میکند. این رویا، ما را به سواحل ویرجینیا بیچ، زادگاه فارل، میبرد؛ جایی که او در پروژههای آتلانتیس با پدر و مادرش زندگی میکرده است.
از آن پس، انیمیشن قطعه به قطعه الگوی رایج صعود و سقوط هنرمندان موسیقی را دنبال میکند. فارل در دوران مدرسه با چهرههای سرشناسی چون پوشا تی، میسی الیوت و تیمبالند آشنا میشود و در نهایت با چاد هوگو و شی هیلی، اعضای گروه نپتون، همکاری نزدیکتری برقرار میکند. این گروه جوان با استعدادشان، توجه تدی رایلی، تهیهکننده مشهور موسیقی، را جلب کرده و به ویلیامز و هوگو انگیزه میدهند تا پتانسیلهای خلاقانه خود را شکوفا کنند.
همکاری با ستارههایی چون گوئن استفانی، جی زی، اسنوپ داگ و جاستین تیمبرلیک، به محبوبیت روزافزون آنها میافزاید. البته، استفاده از قطعات موسیقی معروف، جذابیت فیلم را دوچندان کرده است. با این حال، بازسازی موزیک ویدیوهای «دختر هولباز» و «قطعش کن که داغ است» با استفاده از لگو، نوآوری چندانی به نظر نمیرسد. در ادامه فیلم، موفقیت چشمگیر فارل به چالش کشیده میشود؛ چرا که او در تلاش برای حفظ موفقیتش بهعنوان یک هنرمند موفق و مدیر مد، دچار چالشهای شخصی میشود.
تصویری ایده آلیزه و پاکیزه
فیلمهای بیوگرافی که خودِ سوژه در ساخت آنها دخالت دارد، اغلب تصویری ایدهآلیزه و پاکیزه از شخصیت اصلی ارائه میدهند. انیمیشن قطعه به قطعه نیز از این قاعده مستثنی نیست. با وجود تمایل این دست فیلمها به بزرگنمایی برخی جنبههای زندگی شخصیت اصلی، این فیلم به طرز قابل توجهی از پرداختن به پیچیدگیهای تاریکتر زندگی فارل ویلیامز خودداری میکند.
در این روایت، نقصهای فارل به دو ویژگی اصلی تقلیل مییابد: اعتماد به نفس بیش از حد و ترس از تعهد. این دو ویژگی، اگرچه موانعی در مسیر موفقیت او ایجاد میکنند، اما عمق و پیچیدگی شخصیت او را به طور کامل نشان نمیدهند. فارل در این فیلم بیشتر به عنوان فردی مذهبی، وفادار به دوستانش و خلاق معرفی میشود. کارگردان، نویل، با تمرکز بر این جنبههای مثبت، از پرداختن به ابعاد تاریکتر شخصیت فارل خودداری میکند.
نقدی دیگر بخوانید : تبدیل شوندگان یک
این فیلم به بسیاری از سوالات درباره مسیر حرفهای فارل ویلیامز پاسخ نمیدهد. نویل و فارل به طور گذرا به قرارداد موسیقی نپتونها با تدی رایلی اشاره میکنند اما چگونگی رهایی آنها از این بند، توضیح داده نمیشود. والدین فارل نیز به عنوان شخصیتهای کمکی طنزآمیز معرفی میشوند اما عمق بیشتری به شخصیت آنها داده نمیشود. همچنین، مقایسه جالب روند ترانهسرایی فارل با کنار هم گذاشتن قطعات لگو برای یافتن ایدههای درخشان، تنها یک تشبیه سطحی است و جزئیات بیشتری از روش کار واقعی او ارائه نمیدهد.
بخش پایانی مقاله
متأسفانه، فیلم به ندرت راهی نوآورانه برای ورود به دنیای درونی پیچیده فارل پیدا میکند. صحنههایی که تلاش میکنند تا حس هنری او را به تصویر بکشند، استثناهایی درخشان هستند؛ لحظاتی که همچون طوفانی از رنگهای زنده و هیپنوتیزمی، بر پرده میدرخشند. البته، سکانسهای عجیب و غریبی هم دیده میشود، مانند جان گرفتن مجسمه نپتون یا توهم فارل از غرق شدن در دریا توسط کارگزاران موسیقی. با این حال، انیمیشن قطعه به قطعه به اندازه کافی جسورانه نیست تا بتواند تمام پتانسیل این ایدههای خلاقانه را شکوفا کند.
انیمیشن قطعه به قطعه با کش آمدن بیش از حد و ایدههای تکراری، تلاش بیهودهای برای پر کردن قالب ژانری خود دارد. سکانسهای موسیقی فاقد نوآوری و تازگی هستند، انیمیشن لگو نیز فراتر از انتظار معمول پیش نمیرود، و روایت زندگینامهای آن، بیش از حد کنترلشده و کمجان است. طنز انیمیشن قطعه به قطعه نیز ناهمگون و گاه بیمزه است.
اما پرسش اصلی اینجاست که این انیمیشن دقیقاً برای چه مخاطبی ساخته شده؟ با توجه به محتوای سنگین و پیچیدهاش، قطعاً برای کودکان مناسب نیست. از سوی دیگر، ماهیت انیمیشنی آن نیز باعث تعجب میشود که چرا بزرگسالان باید به سراغ اثری بروند که مرز میان شوخی و مسخره را بهوضوح درنمییابد. بخش اعظم انیمیشن قطعه به قطعه از دست رفته و نتوانسته به اندازه موضوعش ماندگار شود.