بازی Dragon Age: The Veilguard، نقد و بررسی تخصصی بازی عصر اژدها
تجربم با بازی Dragon Age: The Veilguard فراتر از یه بازی معمولی بود. با اینکه میخواستم یه بررسی کوتاه بنویسم، این بازی منو به خودش کشوند و نتونستم ازش دل بکنم. صد ساعت بازی و سه بار تموم کردنش، نشون میده که چقدر این دنیا برام جذاب و غنی بوده
اولین تجربه من با Qunari Mage، یک نگهبان خاکستری، از زمان عرضه بازی Dragon Age: The Veilguard آغاز شد. این شخصیت که از قبلا در ذهنم شکل گرفته بود، مرا به سمت انتخابهایی سوق داد که گویی روز اول بازی است. با این حال، در دومین نمایشنامه، یک Elven Rogue Veil Jumper را انتخاب کردم و به عمد تصمیمات مخالف شخصیت را گرفتم. این تجربه، با تمرکز بر محتویات جدید و نتایج متفاوت، بسیار جذاب بود. در نهایت، با یک جنگجوی انسانی و اژدهای سایه، به دنبال بدترین نتایج ممکن بودم و متاسفانه به آن رسیدم. این تجربه تلخ، نشان از عمق تاثیرگذاری انتخابها در این بازی دارد.
BioWare در معرفی شخصیتهای بازی Dragon Age: The Veilguard خیلی خوب عمل کرده. برخلاف Dragon Age: Inquisition که ظاهر شخصیت اصلی (Inquisitor) کمی ناامیدکننده بود، در این نسخه از همان ابتدا با شخصیت خود (Rook) احساس رضایت داشتم. امکان شخصیسازی گسترده و وجود آینه جادویی در ابتدای بازی، این اجازه را به من داد که ظاهری کاملاً مطابق با سلیقهام برای شخصیتم بسازم.
همیشه داستان، افسانهها و یارانند که روح هر بازی Dragon Age را زنده نگه میدارند؛ و در The Veilguard هم این عناصر به اوج شکوه خود رسیدهاند. طرفداران از قبل میدانند که داستان بازی حول محور گروهی میچرخد که برای نجات جهان از دست دو خدای الف تباهشده تلاش میکنند. اما این تنها شروع ماجراست. داستان، با شیوهای استادانه، ذهن بازیکن را به بازی میگیرد و او را در پیچ و خم روایتی پیچیده و غیرمنتظره قرار میدهد. انگار که نویسندگان با یک دست ورق میزنند و با دست دیگر، بازیکن را غافلگیر میکنند. این روایت هوشمندانه نه تنها در داستان اصلی، بلکه در ماموریتهای فرعی و خطوط داستانی یاران نیز به چشم میخورد.
پیشروی داستان با سه روش اصلی
هر همراه در بازی Dragon Age: The Veilguard دارای یک داستان شخصی منحصر به فرد است که از طریق گفتگوها، ماموریتها و رویدادهای مختلف پیش میرود. این داستانها از طریق سه روش اصلی توسعه مییابند: اول، همراهان جدیدی ممکن است در مکانهای مختلف به گروه شما بپیوندند و دیدگاههای تازهای را درباره رویدادها ارائه دهند. دوم، گردشهای هدفمند، که معمولا بر روی یک جنبه خاص از شخصیت همراه تمرکز دارند. سوم، ماموریتهای اصلی که چالشهای بزرگتری را پیش روی گروه قرار میدهند. با تکمیل این مراحل، همراهان در نهایت به اوج داستان خود میرسند و بازیکن با تصمیمگیریهای مهم، سرنوشت آنها را رقم میزند.
تصمیمات شما در بازی Dragon Age: The Veilguard، چه در ماموریتهای اصلی و چه در ماموریتهای فرعی، به شدت بر رویدادهای بعدی تاثیرگذار هستند. این به این معنی است که انتخابهای شما در یک ماموریت میتواند باعث ایجاد رویدادهای کاملا جدید و منحصر به فردی در ماموریتهای دیگر شود. برای مثال، اگر شخصیت Rogue شما با یکی از اعضای گروه رابطه عاشقانهای داشته باشد، مکالمات و رویدادهای بازی به طور قابل توجهی تغییر خواهد کرد. این سطح از تعامل بین انتخابهای شما و داستان بازی، باعث ایجاد تجربهای شخصیتر و منحصربهفرد برای هر بازیکن میشود.
اگرچه تعداد انتخابهای موجود در بازی Dragon Age: The Veilguard به اندازه بازیهای قبلی سری Dragon Age نیست، اما این انتخابها به مراتب عمیقتر و تاثیرگذارتر هستند. در واقع، این بازی بیشتر شبیه به یک گروه واکنش سریع است که در شرایط بحرانی تصمیمگیری میکند تا یک سازمان سیاسی بزرگ مثل تفتیش عقاید. به همین دلیل، انتخابهای شما در این بازی بسیار دقیقتر و متمرکزتر هستند.
بازی Dragon Age: The Veilguard با نشانهگذاری روی نقشه فانوس دریایی و روشن شدن اتاقهای همراهان، روشی جذاب برای نشان دادن اینکه یکی از همراهان چیزی برای گفتن دارد، به کار میبرد. این سیستم یادآور مکانیزم “ساختن دور” در Origins و Inquisition است که به بازیکن اجازه میداد با هر همراه به صورت جداگانه تعامل عمیقتری داشته باشد. هرچند که این سیستم جدید به اندازه مکانیزم قدیمی نیست، اما به نظر میرسد که همه همراهان در این بازی نکات مهمی برای گفتن دارند. من پس از هر ماموریت به فانوس دریایی سر زدم و تقریباً همیشه حداقل یکی از همراهان صحنهای جدید داشت، البته تا زمانی که بازی به بخش پایانی نزدیک شد.
همراهان در بازی Dragon Age: The Veilguard
همراهان در بازی Dragon Age: The Veilguard به قدری جذاب و زنده هستند که انگار با شخصیتهای واقعی تعامل میکنید. هر کدام داستانی منحصر به فرد دارند که با انتخابهای شما شکل میگیرد. اگرچه در برخی از روایتهای شخصی شباهتهایی دیده میشود، اما این مسئله از عمق و جذابیت شخصیتها نمیکاهد. در طول بازی، پیوند عمیقی با همراهان برقرار کردم، بهویژه امیریچ که مرا غافلگیر کرد و داستانش مرا به شدت مجذوب خود کرد. تاش و هاردینگ همچنان مورد علاقههای همیشگی من هستند، اما امیریچ جایگاه ویژهای در قلبم پیدا کرد.
هرگز فکر نمیکردم لوکانس، با آن شخصیت کلیشهای که همیشه ازش دوری میکردم، انقدر جذبم کند. داستانش با آنتیوان کراوز و نقش نفرتانگیزش، بر خلاف همه کاراکترهای مشابهی که تا حالا در سری بازی دیدیم، یه چیز کاملا تازه و هیجانانگیزه. اما یه مشکل کوچیک هست که این همه هیجان رو کم میکنه. دلیل منطقیای برای تنفر یا حتی بیعلاقگی به همراهها وجود نداره. انگار یه جورایی خیلی بیخطرن و هیجان خاصی به بازی نمیدن.
سولاس مثال بارزی است از اینکه چگونه یک همراه میتواند باعث ایجاد بحثهای داغ در جامعه شود. این بحثها که پیرامون خوب یا بد بودن یک شخصیت شکل میگیرند، در واقع به ما کمک میکنند تا عمق شخصیتها را بهتر درک کنیم. زیرا وقتی افراد نظرات متفاوتی درباره یک شخصیت دارند، نشاندهنده این است که آن شخصیت به اندازه کافی پیچیده و جذاب است.
در سری بازیهای Dragon Age، این موضوع بارها به چشم خورده است. برای مثال، من خودم کاملاً معتقدم که اندرس اشتباه نکرده است، اما میدانم که بسیاری از افراد او را یک تروریست میدانند و از او متنفرند. همچنین، سرا و بلک وال همواره باعث ایجاد احساسات متضاد در من شدهاند؛ هرچند از بلک وال به خاطر دروغ گفتنش دلخورم، اما نمیتوانم انکار کنم که هم او و هم سرا شخصیتهای پیچیدهای هستند.
اینکه افراد نظرات متفاوتی درباره شخصیتهای بازی Dragon Age: The Veilguard دارند، چیز بسیار خوبی است. من خودم دوستان زیادی دارم که عاشق شخصیتهایی مثل بلک وال و سرا هستند و این موضوع برایم بسیار جذاب است. در واقع، همین تفاوت نظرات است که باعث میشود تجربه بازی برای هر فرد منحصر به فرد باشد.
در بازی Dragon Age: The Veilguard، ایده اینکه همدمها به راحتی گروه را ترک کنند یا به اجبار به شما بهعنوان رهبر وفادار بمانند، کاملا واقعگرایانه نیست. برخلاف نسخههای قبلی، ایجاد اختلاف با همدمها بسیار دشوار است و در صورت وقوع، این اختلافات معمولاً سطحی هستند. علاوه بر این، توجیه اینکه “آنها خطرات را میدانند” در این بازی چندان منطقی نیست، زیرا خطرات موجود در بازی Dragon Age: The Veilguard در مقایسه با Dragon Age: Inquisition کمتر به نظر میرسند. در واقع، همدمها در این سری بازیها، صرف نظر از خطرات، تمایل دارند به گروه وفادار بمانند.
داستان های عاشقانه در بازی Dragon Age: The Veilguard
یکی از جذابترین جنبههای سری Dragon Age، روایت داستانهای عاشقانه است. در تجربه اخیرم با بازی Dragon Age: The Veilguard، دو رابطه عاشقانه کاملاً متضاد را تجربه کردم. در حالی که یکی از روابط (با جادوگر) به آرامی و ظرافتی پیش میرفت که انتظار نداشتم و در نهایت به یک پیوند عمیق و دلنشین انجامید، دیگری (با دزد) بسیار سریع و پرشور بود و به بحثهایی منجر شد که کاملاً غافلگیرم کرد. این تضادها نشان میدهند که هر رابطه در بازی Dragon Age: The Veilguard چقدر میتواند منحصر به فرد و پیچیده باشد.
مکانیک جدیدی به نام ‘قدرت متحدان’ در بازی Dragon Age: The Veilguard معرفی شده که به بازیکنان اجازه میدهد تا بر قدرت گروههای مختلفی مانند آنتیوان کرو و نگهبانان خاکستری تأثیر بگذارند. با انجام ماموریتهای مختلف، این قدرت در سه سطح قابل ارتقا است و به طور مستقیم بر قانون سوم بازی تاثیر میگذارد. در بازی من، جادوگر و دزد توانستند قدرت اکثر گروهها را به بالاترین سطح برسانند، اما یک گروه برای هر کدام از آنها باقی ماند. جنگجوی من نیز توانست قدرت همه گروهها را افزایش دهد. با این حال، به نظر میرسد این پیشرفتها تأثیر مستقیمی بر وقایع وحشتناکی که در بازی رخ داد، نداشته باشند، وقایعی که هیچ چشم بشری نباید شاهد آن باشد.
از آنجا که بازی Dragon Age: The Veilguard بیشتر بر روی پاسخگویی سریع و موثر تمرکز دارد تا روی قدرت نظامی، در نهایت به همه گروهها در سراسر تداس شمالی کمک میکند. نه تنها همراهان اصلی داستان، بلکه تقریباً همه متحدان نیز داستانهای شخصی و منحصر به فردی دارند. تصمیمات مهم بازی به این گروهها گره خوردهاند، درست مانند رابطه بازیکن با همراهان، و این باعث میشود که انتخابهای بازیکن تأثیر عمیقتری بر روند بازی داشته باشند.
نحوه تعامل بازیکن با این “محتوای جانبی” و جناحهای مختلف، به شخصیسازی شخصیت او کمک میکند و در نهایت به نبرد نهایی علیه بلایت منجر میشود. تقویت این گروهها، برخی از چالشهای طراحی بازی را برطرف میکند و نشان میدهد که سازندگان بازی ترجیح دادهاند به جای سرعت بخشیدن به روند بازی، بر عمق و معنیدار بودن محتوا تمرکز کنند.
روایت در بازی Dragon Age: The Veilguard به شدت به انتخابهای بازیکن وابسته است. این رویکرد، اگرچه به آزادی عمل میافزاید، اما ممکن است باعث عدم تعادل در تجربه بازی شود. برای مثال، تأثیر ماموریتهای جناحی ممکن است برای بازیکنان مختلف متفاوت باشد و باعث شود برخی از بخشها غنیتر از سایر بخشها به نظر برسند. این آزادی عمل در انتخاب، اگرچه جذاب است، اما میتواند منجر به تجربههای بسیار متفاوتی برای هر بازیکن شود و حتی ممکن است برخی از بازیکنان را از ادامه بازی در اواخر آن باز دارد.
قانون اول به طور کلی بر قانون دوم غلبه دارد. اما خبر خوب اینجاست که قانون سوم، همواره بالاترین سقف و پایینترین کف قیمتها را نسبت به قوانین قبلی ارائه میدهد. بخش سوم بازی، اوج داستانسرایی BioWare محسوب میشود و از زمان آخرین ماموریت Mass Effect 2، بهترین روایت این استودیو را شاهد هستیم. هنوز برای مقایسه قطعی با دیگر آثار، زمان کمی گذشته است، اما بدون شک این بخش در زمره بهترینهای این استودیو قرار میگیرد.
من معمولا آدمی نیستم که احساساتم رو خیلی راحت بروز بدم، به خصوص وقتی دارم بازی میکنم. معمولا بازیها رو خیلی عمیق درک میکنم، اما این درک بیشتر درونی هست تا اینکه بخوام اون رو نشون بدم.
نقدی دیگر را تجبه کنید : بازی افسانه سیاه ووکونگ یا پادشاه میمون ها
بیشتر مواقع، واکنشهای من موقع بازی شبیه اون صحنه معروف لئوناردو دی کاپریو هست که با انگشتش اشاره میکنه! اما بازی Dragon Age: The Veilguard یه چیز دیگهست. داستان و شخصیتهاش اونقدر من رو تحت تاثیر قرار دادن که فکر کردم دارم صدامو از دست میدم. داستان، مخصوصا بخش سوم، باعث میشد که ناخودآگاه داد بزنم، فحش بدم و حتی بازی رو مکث کنم تا بفهمم دقیقا چه اتفاقی داره میافته.
از اون آدمی که فقط تماشا میکرد تبدیل شده بودم به یه آدمی که احساساتش رو به شدت بروز میداد، انگار یه خانوم خونهدار عصبی شده که داره سر گربهش داد میزنه! یه بار دیدم دهنم وا مونده و دستم رو گذاشتم روش، اینقدر شوکه شده بودم. هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم همچین واکنشهایی نشون بدم. هر بازی سازی دوست داره بازییش روی بازیکنها تاثیر بذاره، اما بازی Dragon Age: The Veilguard خیلی فراتر از این کار رو کرد. این بازی باعث شد کلی چیز رو حس کنم.
سولاس همیشه یک شخصیت پیچیده و بحثبرانگیز بوده است. عشق یا نفرت نسبت به او در میان طرفداران سری Dragon Age همواره وجود داشته است. در The Veilguard، این دوگانگی شخصیت سولاس به اوج خود میرسد. اگر از او متنفرید، دلایلی خواهید یافت که نفرت شما را نسبت به او عمیقتر کند؛ دلایلی که شاید تاکنون برای هیچ شخصیت دیگری احساس نکردهاید. اما اگر طرفدار او هستید، این بازی فرصتی است تا درک عمیقتری از او پیدا کنید و به او نزدیکتر شوید؛ البته همراه با درد و رنجهایی که این نزدیکی به همراه میآورد. به قول ایر آبلاس، سولاولان، در The Veilguard، دلایل برای دوست داشتن و نفرت داشتن از سولاس بیشتر از همیشه خواهد بود.
اولین بازی ای که میتوانید برای مبارزه آن را بازی کنید
من همیشه معتقد بودم که سری بازیهای Dragon Age برای گیمپلی تاکتیکی و استراتژیکش ارزش بازی کردن دارد، نه صرفاً مبارزات اکشن. سیستم مبارزات این سری در طول بازیها تغییرات زیادی کرده و تعادل بین تاکتیک و اکشن همواره در نوسان بوده است.
Dragon Age: Origins به عنوان یک بازی کاملاً تاکتیکی، تجربهای بینظیر ارائه میداد. اما از بازی دوم به بعد، تمرکز بیشتر روی اکشن سریع و روان شد و عناصر تاکتیکی به حاشیه رانده شدند. Inquisition سعی کرد تا تعادلی بین این دو سبک ایجاد کند، اما نتوانست به خوبی دو نسخه قبلی عمل کند.
بازی Dragon Age: The Veilguard اولین در این سری است که به نظر میرسد پتانسیل این را دارد تا تجربهای کاملاً اکشنمحور و لذتبخش را ارائه دهد. این بازی به بازیکنانی که به دنبال مبارزات سریع و هیجانانگیز هستند، پیشنهاد میشود.
بازی Dragon Age: The Veilguard یک گام بلندتر به سمت اکشن در مقایسه با Dragon Age 2 برداشته است. این بازی با تمرکز بر ساخت شخصیتهای عمیق و تاکتیکهای لحظهای، از سیستمهای سادهتر Origins و Inquisition فاصله گرفته است. انتظار میرود عمق شخصیسازی و تنوع تجهیزات در این بازی به سطح عناوین Souls-like از استودیو FromSoftware برسد.
بازی Dragon Age: The Veilguard با مجموعهای غنی از عناصر شخصیسازی، از جمله تجهیزات متنوع (سلاحها، زرهها، جواهرات و طلسمها)، مهارتهای گسترده، همراهان وفادار و سیستم ارتقاء تجهیزات، تجربهای بسیار شخصیسازیشده را ارائه میدهد. بازیکنان میتوانند با ارتقاء و بهبود تجهیزات مورد علاقه خود، آنها را متناسب با سبک بازی خود سازگار کنند. این سیستم نه تنها به بازیکنان اجازه میدهد تا تجهیزات قدرتمندتری داشته باشند، بلکه به آنها امکان میدهد تا سبک بازی خود را نیز تغییر دهند.
در طول ماجراجوییام در بازی Dragon Age: The Veilguard، نقش یک Spellblade را بر عهده گرفتم و در ابتدا بر جادوی خالص الکتریکی تمرکز کردم. این سبک بازی بسیار لذتبخش بود، اما مرا به همراهانم برای پوشش سایر عناصر وابسته میکرد. با پیشرفت بازی، به تدریج از سلاحهای نزدیکتر مانند Mageknife و Orb استفاده کردم و فقط در مواقع ضروری به عصای جادوییام متکی بودم. کشف یک گوهر جادویی که به من اجازه میداد بین آسیب آتش و برق جابهجا شوم، گیمپلیام را متنوعتر کرد و با پیدا کردن یک Mageknife دیگر، پوشش جادوییام به حداکثر رسید.
استفاده از رونها نیز به تقویت جادوهایم کمک شایانی کرد. اما جذابیت اصلی بازی Dragon Age: The Veilguard در امکان شخصیسازی عمیق آن است. برای مثال، میتوانستم با استفاده از رون ها، نحوه عملکرد قابلیتهایی مثل Detonations و فرمانهای گروهی را تغییر دهم و تاکتیکهای مبارزهای منحصربهفردی را پیاده کنم. به طور کلی، بازی Dragon Age: The Veilguard تجربهای است که به بازیکن اجازه میدهد تا سبک بازی خود را به طور کامل مطابق با سلیقهاش طراحی کند.
امیدوارم از این نقد خوشتان اومده باشد. من سعی کردم تجربیات خودم را را برای شما عزیزان بازگو کنم جوری که شما هم بتوانید از این نقد و بررسی حسابی لذت برده و تجربه من را تجربه کنید. اگر نظری در این باری دارید در بخش دیدگاه ها میتوانید از ما بپرسید.