فیلم قناری سیاه، نقد و بررسی تخصصی Canary Black 2024
فیلم قناری سیاه ، با حضور یک کارگردان و بازیگر باتجربه در ژانر اکشن، به نظر میرسد پتانسیل موفقیت را داشته باشد. با این حال، این فیلم نتوانسته از کلیشههای تکراری ژانر اکشن فاصله بگیرد و در نهایت به عنوان یکی از آثار فراموش شدنی این ژانر به حساب میآید.
داستان فیلم
فیلم قناری سیاه با تصویری جسورانه و پرانرژی آغاز میشود؛ اِیوری گریوز، مامور سیا، با ظاهری کاملاً دگرگون شده در دل توکیو پرهیاهو نفوذ میکند. گریوز با لباسی چسبان و گیس بلوند پلاتینیومی که یادآور نمادینترین نقشهای اکشن کیت بکینسیل است، به قلب عملیات نفوذ میکند.
این سکانس آغازین، با الهام از آثار پیشین بکینسیل، به ویژه سری فیلمهای Underworld، طراحی شده است. صحنههای اکشن سریع و روان، با حرکات آکروباتیک و تیراندازیهای دقیق، به طرز ماهرانهای اجرا شدهاند. با این حال، بر خلاف بسیاری از فیلمهای اکشن امروزی، این سکانس با وجود خشونت بالا، از نمایش بیش از حد خونریزی و جزئیات گرافیکی پرهیز میکند.
پس از انجام ماموریت با موفقیت، گریوز به کرواسی بازمیگردد؛ کشوری که به ندرت به عنوان پایگاه اصلی عملیاتهای جاسوسی انتخاب میشود. در اینجاست که او با همسرش، دیوید، مردی مهربان و صلحجو، که در تضاد آشکار با شخصیت پرماجرای گریوز قرار دارد، دیدار میکند.
فیلم قناری سیاه با حضور کیت بکینسیل در نقش ایوری گریوز، یک مامور سیا، آغاز میشود. ایوری در یک پایگاه مخفی سیا مشغول به کار است و با رئیس خود، جارویس هدلاند (ری استیونسون)، که ظاهری بریتانیایی دارد اما در واقع آمریکایی است، همکاری میکند.
در جریان یک عملیات حساس، همسر ایوری ربوده میشود و تروریستها برای آزادی او، دسترسی به پروندهای محرمانه به نام “قناری سیاه” را درخواست میکنند. ایوری در یک دوراهی سخت قرار میگیرد: تسلیم شدن به خواستههای تروریستها و به خطر انداختن امنیت ملی یا تلاش برای نجات همسرش و فاش کردن اطلاعات محرمانه.
با ربوده شدن همسرش، ایوری به دنبال پرونده “قناری سیاه” میگردد و در این مسیر با مخالفت همکاران خود از جمله ناتان ایوانز و مامور مکسفیلد مواجه میشود. آنها معتقدند که رابطه نزدیک ایوری و جارویس ممکن است باعث شود او به اطلاعات محرمانه دسترسی پیدا کند و عملیات را به خطر بیندازد.
نقدی دیگر بخوانید : فیلم دو کارت یا دو پاتتی
در فیلم قناری سیاه، ایوری باید به سرعت تصمیم بگیرد و بین وظیفه و عشق یکی را انتخاب کند. او باید نه تنها با تروریستها مقابله کند، بلکه به اعتماد همکاران خود نیز دست پیدا کند.
فیلم قناری سیاه با وعده یک ماموریت محرمانه و پیچیده آغاز میشود، اما به سرعت به یک ماجراجویی اکشن و اغراقآمیز بدل میشود که بیشتر به فیلمهای جیمز باند با طنز اغراقآمیز شباهت دارد تا یک تریلر جاسوسی جدی. این فیلم که انتظار میرود رئالیستی و مبتنی بر واقعیت باشد، به دنیایی دوگانه و پر از پیچیدگیهای روانی قدم میگذارد.
اوری، شخصیت اصلی فیلم، در تلاش است تا تعادل بین زندگی شخصی و حرفهای خود را حفظ کند، در حالی که درگیر ماجرایی خطرناک با یک سلاح کشتار جمعی میشود. این سلاح مرگبار در دست یک شرور مرموز و ماسکدار قرار دارد که قصد دارد با آن به جهان تسلط یابد.
دو دنیای متفاوت
روایت فیلم قناری سیاه به طور مداوم بین این دو دنیای متفاوت در نوسان است و گاهی اوقات بیننده را سردرگم میکند. تغییر ناگهانی لحن و ترکیب عناصر داستانی آشنا با المانهای غیرمنتظره، باعث میشود که فیلم بیشتر شبیه به یک کمدی اکشن با عناصر جاسوسی باشد.
با وجود برخی صحنههای اکشن مهیج، فیلم قناری سیاه به دلیل روایت پیچیده و اغراقآمیز خود، نتوانسته به طور کامل مخاطب را راضی کند. تصمیمات غیرمنتظره شخصیتها و پایانبندی غیرقابل پیشبینی، ممکن است برای برخی از بینندگان گیجکننده و آزاردهنده باشد.
فیلم قناری سیاه به قلم متیو کندی، نویسنده آثاری همچون «گرگینهها» و «ارثیه»، ترکیبی کلیشهای از ژانرهای مختلف را ارائه میدهد. پیر مورل، کارگردانی که با آثاری چون «تیکِن» و «پپرمینت» شناخته میشود، نتوانسته در این فیلم به سطح اکشن مورد انتظار دست یابد و صحنههای اکشن آن چندان هیجانانگیز از آب درنیامدهاند.
با وجود یک سکانس کوتاه و جذاب که کیت بکینسیل از یک پهپاد آویزان میشود، اکثر فیلم در لوکیشنهای تکراری و تاریک همچون اتاقها و زیرزمینها میگذرد که تماشاگر را خسته میکند. دیالوگهای ضعیف و مصنوعی نیز بر کیفیت کلی فیلم قناری سیاه تأثیر منفی گذاشتهاند و حس یک محصول ارزان قیمت را به بیننده القا میکنند. به نظر میرسد استفاده از نام بزرگی چون کیت بکینسیل نتوانسته ضعفهای اساسی این فیلم را بپوشاند.
فیلم قناری سیاه متأسفانه نتوانسته از کلیشههای ژانر اکشن فراتر رود و به اثری ماندگار تبدیل شود. با داستانی تکراری و شخصیتپردازیهای سطحی، این فیلم به راحتی در میان انبوهی از آثار مشابه گم میشود.
کیت بکینسیل با وجود تواناییهای بازیگری قابل توجه، در این فیلم فرصتی برای درخشش پیدا نمیکند. انتخاب او برای نقش اصلی، در حالی که پتانسیلهای بیشتری در او نهفته است، به نظر میرسد هدر رفته باشد.
پیر مورل نیز به عنوان کارگردان، نتوانسته به فیلم عمق و پیچیدگی ببخشد. کارگردانی بیروح و بیجان او، باعث شده “قناری بلک” به اثری بیاثر و فراموش شدنی تبدیل شود.
اگر به دنبال یک فیلم اکشن با داستانی جذاب و شخصیتهای باورپذیر هستید، “قناری بلک” انتخاب مناسبی نیست. این فیلم صرفاً تکرار کلیشههای همیشگی ژانر است و هیچ نوآوری یا تعجبآوری را ارائه نمیدهد.