فیلم این من نیستم، نقد و بررسی تخصصی فیلم It’s Not Me 2024
در بسیاری از خانوادهها، گویی یک بیماری کشنده همواره حضور دارد. در فیلم این من نیستم، کاراکس این بیماری را به شکل یک موجود ترسناک جلوه میدهد؛ موجودی که برای شخصیت اصلی فیلم، همانند یک کابوس است. این اثر، یک اعترافیهی سینمایی است که با لحنی هذیانی و تحقیرآمیز، به بررسی پیچیدگیهای روابط انسانی و روانشناسی مرد میپردازد.
با وجود مدت زمان ۴۱ دقیقهای که برای یک فیلم کوتاه بسیار طولانی است، فیلم این من نیستم به طرز شگفتانگیزی ریتم تندی دارد. کاراکس با استفاده از تکنیکهای بصری خاص و مونتاژ سریع، بیننده را در دنیای تاریک و آشفتهی شخصیت اصلی غرق میکند. حتی کسانی که معمولاً با سبک زاویهدار و گاه آزاردهندهی کاراکس مشکل دارند، در فیلم این من نیستم میتوانند به نکات ظریفی دست پیدا کنند.
فیلم این من نیستم همچون یک دمنوش غلیظ است که با توضیحات واضح و روراستی، تلخی واقعیت را به کام بیننده میچشاند. کاراکس بدون هیچگونه پردهپوشی، به سراغ زوایای تاریک روان انسان میرود و با جسارتی مثالزدنی، به تحلیل شخصیتهای پیچیده و چندلایه میپردازد.”
دوران حرفهای لئوس کاراکس
کارگردان در این اثر، با صدایی خسته اما مصمم، اعتراف میکند: «تمام عمرم بیمار بودهام و تنها آرزویم ادامه دادن است.» این جمله، کلیدی است برای درک عمق وجودی فیلم و ریشههای آن در آثار پیشین کارگردان. این بار نیز، همچون بسیاری از آثار سینمای فرانسه، شاهد تقلا و جستجوی معنا در دل رنج و بیماری هستیم.
مونتاژ هوشمندانهی فیلم این من نیستم، با درهمآمیزی صحنههایی از اولین ساختهی کارگردان، «پسر عاشق دختر» در سال ۱۹۸۴، تا آخرین شاهکارش، «آنت» در سال ۲۰۲۱، تصویری پانوراما از جهان سینمایی او را به نمایش میگذارد. این کلکسیون تصویری، ترکیبی است از تصاویر واضح و اجراهای اغراقآمیز که همزمان مخاطب را مجذوب و خشمگین میکند.
دنیس لاوانت، همبازی قدیمی کارگردان در فیلم «موتورهای مقدس»، بار دیگر با نقش آفرینی به عنوان «موسیو مرد»، به این جشن بصری میپیوندد. این شخصیت عجیب و غریب، با ظاهری شبیه به یک حیوان انساننما، بار دیگر تفسیرهای عجیب و غریب و اغلب ترسناکی از جهان پیرامون ارائه میدهد.
کاراکس شیفتهی دنیای سینماست و این شیفتگی در فیلمش به وضوح دیده میشود. او از عناصر بیشماری در فیلمسازی استفاده کرده که نشان از تأثیر عمیق ژان لوک گدار دارد. این تأثیر فراتر از فرمالیسم است و به عمق جهانبینی کارگردان نفوذ کرده است. گویی کاراکس میخواهد پیامی را از نسل پیشین موج نوی فرانسه دریافت کند و آن را به نسل جدید منتقل کند. او و گدار، هر دو به دنبال شکستن قواعد سنتی سینما بودند و میخواستند جهانی بینظم و آنارشیستی را به تصویر بکشند.
درباره هنر رومن پولانسکی
کاراکس، در نقش خود در فیلم این من نیستم، با صراحت به شباهتهای میان خود و رومن پولانسکی اشاره میکند. این شباهت صرفاً در قد کوتاه و اشتراک شغل خلاصه نمیشود، بلکه ریشههای عمیقتری دارد. کارگردان به میراث مشترک یهودی این دو هنرمند اشاره میکند و بر نوعی نگاه خارجی که هر دوی آنها به جهان دارند، تأکید مینماید. نگاهی که حتی گدار، با وجود همه انتقاداتش، هرگز به این ظرافت و عمق نرسیده است.
البته، در فیلم این من نیستم، به جنایات هولناک پولانسکی نیز اشاره میشود. اما آنچه کاراکس به دنبال آن است، نمایش تمام ابعاد یک شخصیت پیچیده است. او میخواهد نشان دهد که چگونه یک فرد میتواند هم آفرینندهی آثار هنری زیبا باشد و هم مرتکب جنایاتی وحشیانه شود. این همآمیزی خیر و شر، هم زیباییشناسی سینمای کاراکس را به نمایش میگذارد و هم نگاهی عمیقتر و پیچیدهتر به ماهیت انسان ارائه میدهد.
حتما بخوانید : فیلم گرگینه ها
در فیلم این من نیستم، تصاویر آوارگان، بهویژه کودکان سوری بیجان بر ساحل مدیترانه، با کنایههایی تلخ به نبوغ ظاهری چاپلین و بلوز پاره پاره نینا سیمون در هم تنیده شدهاند. این ترکیب عجیب و غریب، تصویری از تلاش بیهوده برای فرار از جهنم جنگ را به نمایش میگذارد. تصاویر، هم تکاندهندهاند و هم تا حدودی سطحی، و در عین حال، طیف گستردهای از احساسات متناقض را برمیانگیزند. این تضادها، بیننده را در دریایی از احساسات گم میکند و او را به تأمل عمیقی درباره مفهوم انسانیت و بیرحمی جنگ وا میدارد.
پرسشهایی بنیادین در باب تأمل عمیق بر زیباییشناسی مطرح میشود؛ پرسشهایی چون “چگونه به بینش الهی دست یابیم؟” پاسخ این پرسشها در فیلم، با بهرهگیری از تکنیکهای سینمایی همچون ردیابی دالی و حرکتهای ثابت دوربین (استیدیکم) جستجو میشود. در عین حال، تصاویر گرفتهشده از دیدگاه اول شخص (POV) حسی از “دژاوو” را القا میکنند؛ حالتی که کاراکس آن را “خاطرهای از زمان حال” توصیف میکند. این رویکرد شاید در نگاه نخست کمی گنگ و شبیه به تکالیف دانشجویی به نظر برسد؛ اما با توجه به شدت ارائه و لحن طعنهآمیز دیالوگها، عمقی بسیار بیشتر را آشکار میکند.
این صحنه پس از اعتبار من نیست
همانطور که کاراکس به درستی اشاره میکند، زیبایی عاری از نقص نیست؛ فیلمی که به طور پیوسته دوستداشتنی و نفرتانگیز را در هم میآمیزد. کلیپهای موسیقی از هنرمندانی چون دنیل جانستون و دیوید بووی، هر یک به نوبه خود، حس غم و اندوهی عمیق و در عین حال تأثیرگذار را در صحنههای مختلف فیلم تقویت میکنند. هنر رسمی کاراکس، با رویاهای کودکانه دخترش مبنی بر فرار از چنگال کوسه و نصایح پدرانهای که ناتوانی او در رویارویی با واقعیت را برجسته میسازد، در تضاد آشکار قرار میگیرد.
در انتهای فیلم این من نیستم، در سکانسی پس از پایان تیتراژ، همانطور که پیشبینی میشد، عروسک آنت، آواتار سورئال و تأثیرگذار کاراکس، با حرکات جسورانه و اغراقآمیز بونراکو به صحنه بازمیگردد. سه بازیگر سایهپوش با لباسهای سیاه، این عروسک را در نور شدید به رقص درمیآورند. در این لحظه، عروسک به اندازه هر شخصیت دیگری زنده و پویاست؛ اما در عین حال، شکافی عمیق و هولناک بین واقعیت و خیال وجود دارد که بیننده را به تردید وا میدارد. این عروسک، همچون موجودی دوگانه، هم به انسان شباهت دارد و هم از آن فاصله میگیرد و در عمق این دره عجیب و غریب، پرسشهایی بنیادین درباره ماهیت هویت و واقعیت مطرح میشود.
دسترس ترین فیلم لئوس کاراکس
سینمای کاراکس شاید برای همه خوشایند نباشد، اما فیلم این من نیستم اثری است که هم در فلسفه و هم در زیباییشناسی او، نقطه عطفی محسوب میشود. این فیلم، حتی با سختترین عناصرش، تماشاگر را از خود نمیراند و شاید صادقترین فصل در کل فیلمشناسی او باشد.
اینکه یک هنرمند در اوج حرفهاش به گذشتهنگری روی آورد، قابل تأمل است. شاید برای اکران چنین فیلمی زود باشد، اما استقبال از آن نشان میدهد که مخاطبان به شناخت عمیقتری از کاراکس و انگیزههای او علاقهمندند. این فیلم هم به طرفداران او بینش میدهد و هم به مخالفانش فرصت میدهد تا جنبههای مختلف هنر او را بهتر درک کنند.
“من آن نیستم”، در عین حال که بازیگوشانه است، آشکارترین و شخصیترین اثر کاراکس است. فیلم این من نیستم هم جسورانه است و هم سرگرمکننده، و زیباییشناسی این فیلمساز نمادشکن را به زیبایی به نمایش میگذارد. اگر از سینمای متفاوت لذت میبرید، فیلم این من نیستم برای شماست.