
فیلم میمون، نقد و بررسی حرفه ای فیلم ترسناک The Monkey 2025
به نظر میرسد فیلم میمون ترکیبی از فیلم لنگ در از با چاشنی آثار جیمز وان باشد. فیلم میمون نسبت به اثر قبلی پرکینز، “Longlegs” – که با استقبال مخاطبان و منتقدان روبرو شد – جذابتر و عامهپسندتر است و سکانسهای قتل بزرگتر، لحظات خشونتبار بیشتر و یک شخصیت شرور اصلی دارد که به اندازه نیکلاس کیجِ افسارگسیخته پر سر و صدا نیست.
بهترین پیشرفت فیلم میمون نسبت به “Longlegs” ، میزان بالای طنز سیاه پرکینز است که لحظات خندهدار زیادی را رقم میزند. برخی از این لحظات خندهدار با خود صحنههای قتل همراه میشوند. فیلم میمون از نظر میزان انفجاری بودن قتلها و نحوه ترکیب طنز – چه ناخواسته و چه عمدی – با آنها، یادآور آثار کوئنتین تارانتینو است که ترکیبی ناخوشایند اما سرگرمکننده را ایجاد میکند.
فیلم در نیمه دوم در جنون خود گم میشود و سعی میکند مباحث سنگینی درباره خانواده و نسلها را مطرح کند که حال و هوای سرگرمکنندهای را که پرکینز تا آن زمان به دنبالش بود، از بین میبرد. با این وجود، پرکینز برند خاص خود از تارانتینوییسم را ارائه داده و اساساً یک داستان “مقصد نهایی” ارتقا یافته را ساخته است. دیگر چه میخواهید؟
الهام از فرمول مقصد نهایی
فیلم میمون، مانند همه فیلمهای ترسناک بزرگ، صحنه افتتاحیه تکاندهندهای دارد. پدری ناامید (یک حضور کوتاه بسیار سرگرمکننده که اگر از قبل آن را ندانید، جذابتر است) در تلاش است تا از شر یک اسباببازی میمون ترسناک خلاص شود، و شما میتوانید از خونی که روی پیراهنش است، متوجه شوید که مسئله مرگ و زندگی است. صاحب مغازه گروهبرداری آن را نمیپذیرد، اما پس از اینکه میمون روشن میشود و شروع به کوبیدن طبل اسباببازی خود میکند، ما از واکنش پدر میدانیم که قرار است اتفاق وحشتناکی رخ دهد. آنچه در ادامه میآید، صحنه قتلی است که باعث میشود گروه کارگردانان Splat Pack دهه ۲۰۰۰ به خود افتخار کنند، و مشخص میشود که قدرتهای میمون چیست.
پس از مدتی، پدر به دلیل ناتوانی در از بین بردن میمون، خانواده اش را ترک می کند. پسرش، هال، نوجوانی خجالتی و دست و پا چلفتی، اکنون باید با خشم مداوم برادر دوقلوی خود، بیل، که گستاخ و زورگو است، مقابله کند. هنگامی که آنها میمون را در میان وسایل رها شده پدرشان پیدا می کنند، “حوادث ناگوار” شروع به قربانی کردن نزدیک ترین افراد به آنها می کند و مسیر زندگی آنها را برای همیشه تغییر می دهد. بیست و پنج سال بعد، هال (تئو جیمز)، اکنون مردی بالغ، از ترس بازگشت میمون، زندگی منزوی را انتخاب کرده است.
با این وجود، او پسری به نام پیتی (کالین اوبراین) دارد که اکنون نوجوانی کنجکاو در مورد خانواده پدری خود است. پس از مرگ یکی از اعضای خانواده در یک حادثه عجیب دیگر، هال متوجه می شود که کابوس وحشتناک او دوباره ظاهر شده است. میمون که در گذشته نابود نشد، اکنون بازگشته تا جان های بیشتری را به صورت تصادفی بگیرد، از جمله پسر هال. هال با رازهای خانوادگی، سال ها رنجش و مرگ های بیشتر روبرو می شود و مجبور می شود با نفرینی که خانواده اش را گرفتار کرده است مقابله کند و دوباره با بیل، که حتی از هال نیز با زندگی بزرگسالی بیگانه تر است، ارتباط برقرار کند.
فیلم میمون بیشتر شبیه به یک فیلم “مقصد نهایی” تاریک تر و برجسته تر است. به جز اینکه به جای اینکه شرور نیروی نامرئی اما غیرقابل توقف مرگ باشد، یک میمون اسباب بازی وحشتناک است. این یک پیچش تازه در کلیشه شیء نفرین شده و قاتل است – چیزی که به ندرت ترسناک است. اگر قرار باشد آن را مانند چاکی زنده کنید، معمولاً بیشتر از آنکه تهدید کننده باشد، نمایشی است.
و هنگامی که صرفاً یک شیء بی جان مرتبط با یک شیطان است، مانند فیلم های آنابل، در طرح کلی داستان اضافی به نظر می رسد. فیلم میمون تضمین می کند که شرور اصلی آن هدف روایی زیادی دارد، در حالی که عامل تصادفی را نیز تزریق می کند که می دانیم یک قتل در راه است وقتی میمون طبل خود را می زند، اما سرگرم کننده (و وحشتناک) در ایجاد آن نهفته است که چه کسی خواهد مرد و چگونه. باز هم، این بسیار شبیه به مفهوم اولیه “مقصد نهایی” است، اما Perkins-isms در سراسر آن را مایل ها بهتر از هر ورودی در این فرنچایز می کند.
ترکیبی عالی از خشونت و کمدی
نکتهای که ممکن است هنگام تماشای فیلم میمون شما را شگفتزده کند، بهویژه پس از فضای تاریک و ناامیدکننده فیلم «پاهای دراز»، این است که پرکینز مدام به شما دلایلی برای خندیدن میدهد. بیل جوان در مراسم خاکسپاری قربانی نگونبخت، با حالتی نمایشی فریاد میزند: «لعنت بهش!»، شخصیتی که با سر آتشگرفته در خانهاش میدود و سرنوشتی بدتر از زنده سوختن را تجربه میکند، و تدوین و برشهای صحنهی هوشمندانه از گراهام فورتین و گرگ نگ، بهترین نوع طنز سیاه را به ارمغان میآورند، زیرا هرگز از تصاویر آزاردهندهای که پرکینز در نمایش آنها کوتاهی نمیکند، منحرف نمیشود.
حضور نویسنده-کارگردان در نقش عموی بیعار که میداند چگونه خوش بگذراند، یادآور کار طنزآمیز پرکینز در نقش دیوید، یتیمی که در فیلم «لگالی بلوند» کرمهایش را دفع میکند، است.
فیلم میمون فیلمی ترسناک است که باید به خالص ترین شکل از آن لذت برد. پرکینز در صحنه های خشن خود بی وقفه است و در عین حال فضایی ثابت و ترسناک را تضمین می کند که همیشه به خوبی اجرا می کند. فیلم میمون و “پاهای بلند” در این نکته مشترک هستند که داستان هر دوی آنها حول محور ایده های اصلی چگونگی بازگشت آسیب های دوران کودکی برای همیشه در زندگی بزرگسالی ما می چرخد.
اما، در نیمه دوم، همانطور که هال بر خلاف ضرب آهنگ میمون برای نجات پسرش مسابقه می دهد، فیلمنامه پرکینز به اندازه فیلم قبلی اش تیز به نظر نمی رسد. منطق پشت قدرت های اسباب بازی به طور فزاینده ای پیچیده می شود، و مضامین به تدریج سنگینی که در خط مقدم قرار می گیرند با لحن پوچ فیلم همخوانی ندارند. داستان ممکن است به اندازه “پاهای بلند” قوی نباشد، اما مطمئناً از “میمون” لذت زیادی خواهید برد، و این گواهی عالی است که پرکینز یکی از کارگردانان نادر ژانر وحشت است که می تواند تعادل عالی بین کمدی، تعلیق و نوع خشونت و پلیدی را که سال ها از ژانر وحشت اصلی غایب بوده است، برقرار کند.
تئو جیمز دو نقش را در فیلم میمون بازی می کند
تئو جیمز این روزها حسابی سر و صدا کرده است. بعد از بازیهای بینظیرش در نقش یک توریست از خود راضی آمریکایی در سریال «نیلوفر سفید» و یک گانگستر خشن لندنی در سریال «آقایان» ساخته گای ریچی، حالا دیگر همه او را میشناسند. از این به بعد، جیمز یکی از ستارههای پرطرفدار هالیوود خواهد بود، چه در نقش آدمهای بد دوستداشتنی و چه در نقش خلافکارهای گرفته و عبوس. او در فیلم میمون نقش دو شخصیت کاملاً متفاوت را بازی میکند و آنقدر خوب در نقششان فرو میرود که انگار اصلا بازیگر نیست. در نقش هال، مردی گوشهگیر و تنهاست که بین محافظت از پسرش و پدری خوب بودن برای او، گیر افتاده و عذاب میکشد.
رابطه هال و پسرش مثل قلب تپنده فیلم است و باعث میشود داستان، با وجود لحظات عجیب و غریبش، خیلی بیخود و بیجهت نباشد و بتواند حرفهای مهمی درباره خانواده بزند که فیلمنامه پرکینز هم روی آن تاکید زیادی دارد. وقتی هال بزرگ میشود، کمی هم چاشنی طنز به فیلم اضافه میکند و ما را یاد شخصیت کم در سریال «نیلوفر سفید» میاندازد؛ یک آدم عوضی بیمغز که دوست دارد دنیا را به روش خودش نابود کند.
قیافه خیلی خوب و صورت تراشیده جیمز بعضی وقتها حواس آدم را از داستان پرت میکند، مخصوصاً وقتی قرار است نقش یک آدم بازنده و گوشهگیر را در ناکجاآباد آمریکا بازی کند. با این حال، بازی در این دو نقش متفاوت، فرصت خوبی است که جیمز تواناییهایش را به همه نشان بدهد.
اگر از آن دسته افرادی هستید که به خشونت اغراقآمیز «Django Unchained» میخندند یا از مرگهای غیرمنطقی سری فیلمهای «مقصد نهایی» لذت میبرند، فیلم میمون چیزهای زیادی برای دوست داشتن دارد. شاید به اندازه «پاهای بلند» صیقلی یا پرتعلیق نباشد، اما میتوان فهمید که پرکینز از سالها فیلمسازی ترسناک خود نهایت استفاده را میبرد.
در حالی که حضور جیمز وان به عنوان تهیهکننده، جلوه استودیویی بیشتری به فیلم میمون داده، اما سبک پرکینز به قدری قوی است که میتواند این حجم از سرگرمی تماشایی را به همان زیباییشناسی تاریک و غمانگیزی که در فیلم قبلیاش به کار برده بود، تزریق کند. به نوعی، «پاهای بلند» مانند هال، فرزند ناخلف پرکینز است، گوشهگیر و بدشگون که مجبور به تحمل زندگیای عبوس است و باور دارد که وحشت پشت هر گوشهای کمین کرده، در حالی که فیلم میمون مانند بیل، عربدهکش پر سر و صدای پرکینز است که کمی کمتر پالایش شده اما به همان اندازه، اگر نگوییم بیشتر، سرگرمکننده است.