فیلم مادر گرگ نما، نقد و بررسی تخصصی فیلم Nightbitch 2024
بریم سر اصل مطلب: فیلم مادر گرگ نما یا “Nightbitch” داستان تبدیل امی آدامز به یک سگ نیست. خب، دقیقاً هم نیست! در جدیدترین ساخته ماریل هلر، کارگردان “یک روز زیبا در همسایگی”، شاهد دگرگونی عجیبی در شخصیت اصلی هستیم؛ رشد مو در جاهای عجیب، حس بویایی تقویت شده و حتی گاهی اوقات دویدن با گله سگها! اما فیلم مادر گرگ نما، برخلاف تصور اولیه، یک داستان فانتزی ساده نیست.
فیلم مادر گرگ نما در واقع کاوشی عمیق در قدرت و دگرگونی مادری است. ایمی آدامز در فیلم مادر گرگ نما، با یکی از جسورانهترین نقشآفرینیهایش، به ما نشان میدهد که یک مادر چگونه میتواند هویت خود را در مواجهه با مسئولیتهای جدید، گم کند و در جستجوی یافتن خود، به موجودی متفاوت تبدیل شود.
چرا فیلم مادر گرگ نما
آدامز در نقش زنی که به سادگی با نام مادر شناخته میشود، بازی درخشانی ارائه میدهد. او زنی است که روزگاری در هنر میدرخشید، اما اکنون در خانه به فرزندش میرسد. این تغییر ناگهانی در سبک زندگی، او را با چالشهای جدیدی روبرو کرده است. هر روز برای مادر، تکرار روزهای پیشین است؛ روزهایی پر از مراقبت از فرزند کوچکی که نیازهایش تمام زندگی او را فرا گرفته است. در این میان، گرچه عشق مادرانه او عمیق است، اما خستگی و ناامیدی نیز در نگاهش آشکار است.
شوهرش (اسکات مکنیری) اغلب در سفرهای کاری دور است و وقتی هم خانه است، تمام مسئولیتها بر دوش اوست. این تکیه بیش از حد بر او، مادری خسته و ناامید را به تصویر میکشد که در دل آرزوی رهایی دارد. اما تغییر عجیبی در او رخ میدهد؛ او به تدریج ویژگیهای حیوانی، به خصوص سگ، را در خود مییابد. این دگرگونی عجیب، در ابتدا ترسناک و سپس جذاب به نظر میرسد. او در این تغییر، فرصتی برای رهایی از قیدوبندهای زندگی روزمره و دنبال کردن غرایز طبیعی خود میبیند. او دیگر نمیخواهد یک مادر تماموقت باشد، بلکه میخواهد آزادانه در خیابانها پرسه بزند و از زندگی لذت ببرد.
یک مادر یا یک هیولا وحشی
فیلم مادر گرگ نما به آدامز فرصتی میدهد تا وحشیترین و تجربیترین نقش خود را از زمان «Enchanted» به نمایش بگذارد. در عین حال، او یکی از بهترین اجراهای کمدی خود را نیز ارائه میدهد. با چهره بیتکلفی که در طول فیلم حفظ میکند، شخصیت مادر آدامز لحظاتی را خلق میکند که در آن به جای پاسخهای تکراری و کلیشهای، به عمق احساسات خود میپردازد و صادقانه آنها را بیان میکند. این تغییر و تحول، گویی درِ اتاقی را باز میکند که آدامز در نقشهای قبلیاش آن را بسته بود و حالا با جسارتی بینظیر به کاوش در آن میپردازد.
اما جسارت آدامز تنها به رفتار سگمانندش در طول فیلم محدود نمیشود. او ایدههایی درباره مادری را مطرح میکند که در سینمای رایج کمتر به آنها پرداخته شده است. آدامز تعادلی ظریف برقرار میکند: از یک سو، فرزندش را پرستش میکند، حتی در بدترین لحظات، اما از سوی دیگر، از اینکه این رابطه هویت او را تحتالشعاع قرار داده، احساس تأسف میکند. با آوردن یک انسان به دنیا، او بخشی از آنچه او را منحصر به فرد میکرد، از دست داده است.
حتما بخوانید : فیلم گرگینه ها
مکنیری، در نقش پدری که به ندرت حضور فیزیکی فعالی دارد، عملکردی درخشان ارائه میدهد. او از آزادیای که همسرش به ندرت از آن بهرهمند میشود، استفاده میکند و در عین حال، از این بابت احساس گناه و سردرگمی میکند. در حالی که مادر به طور کامل مسئولیتهای جدید مادر شدن را بر دوش کشیده است، پدر با وجود نیت خیر، نمیداند چگونه در این نقش حضور فعال داشته باشد.
این عدم توانایی در مشارکت، به مشکلات موجود در رابطه دامن زده است. مکنیری، نه یک پدر غایب و نفرتانگیز، بلکه مردی است که در تلاش برای یافتن راهی برای کمک به همسرش، سرگردان است. او میخواهد پدری باشد که همسرش نیاز دارد، اما نمیداند چگونه این نقش را ایفا کند. این شخصیت، تصویری پیچیده و قابل تامل از مردانی است که به دلیل باورهای اجتماعی، از مسئولیتهای پدری به طور کامل آگاه نیستند.
فیلم مادر گرگ نما آنطور که انتظار دارید عجیب نیست
فیلم مادر گرگ نما با اقتباس از رمان ریچل یودر، به بررسی ابعاد تاریک و پیچیدهی تجربهی مادری میپردازد. هلر با استفاده از استعارهی جسورانه تبدیل مادر به سگ، به دنبال نمایش طبیعت وحشیانه و غریزی مادری است. اگرچه این استعاره در برخی صحنهها ابهاماتی را ایجاد میکند، اما به طور کلی به فیلم عمق و پیچیدگی میبخشد. روایت آدامز نیز در انتقال مفاهیم مورد نظر کارگردان نقش مهمی دارد، اما گاهی اوقات در تفسیر این استعاره با مشکل مواجه میشود. شاید اگر کارگردان به جای تاکید بیش از حد بر جنبههای ظاهری این استعاره، به عمق روانی شخصیت و تحولات درونی او میپرداخت، ارتباط مخاطب با فیلم بیشتر برقرار میشد.
همانطور که پیشبینی میشد، استقبال از فیلم مادر گرگ نما به اندازه عجیببودن داستانش گسترده نیست. لحظات سوررئال بسیاری در فیلم وجود دارد، اما این حس جادویی و فراواقعی که مادر را در بر گرفته، اغلب در پسزمینه باقی میماند و به ندرت به مرکز توجه تبدیل میشود. بیشک، این موقعیتی عجیب و غریب است که با پوچی ذاتی داستان در تضاد است. با این حال، هلر به خوبی این تعادل ظریف را حفظ کرده و کارگردانی او در صحنههای سوررئال بسیار تأثیرگذار است. او با رویکردی صمیمانه و طنزآمیز به موضوعات عمیق و پیچیده میپردازد و چیزی که میتوانست یک داستان احمقانه باشد را به داستانی واقعی و صادقانه تبدیل میکند.
فیلم مادر گرگ نما فیلمی است که فراتر از ظاهر سورئال خود، به عمق روان یک مادر فرو میرود. آدامز با بازی در نقش زنی که به تدریج به یک سگ تبدیل میشود، به زیبایی چالشهای هویت و مادری را به تصویر میکشد. فیلم مادر گرگ نما با زیرکی، پرسشهای مهمی را در مورد از دست دادن خود در فرایند مادر شدن و حفظ تعادل بین نقشهای مختلف زندگی مطرح میکند. کارگردانی هلر نیز با ظرافت، فضای مبهم و گاه ترسناکی را خلق میکند که بیننده را به تأمل وا میدارد.